نیم نگاهی به آسمون دوست خوبم طعم باران، با اصرار بسیار از بنده خواهش کردن که روی صندلی داغشون، که لابد بد جور سوزوندتش، بنشینم و تو این مدت مثل یه دختر خوب، بدون این که از گرمای این صندلی، دادی بکشم، به سوالات شما جواب بدم. البته شاید بنده خدا قصد داشتن تا این وبلاگ ما رو از سوت و کوری در بیارن. ما هم آستینی بالا زدیم، یه دستی به سر و گوش وبلاگمون کشیدیم و آماده سوالای شما شدیم. دوستان اگر سوالی دارین، تا 4 شنبه برام بفرستین.
موضوع مطلب :
روزها و شب های معنوی ماه خدا گذشت. شب ها و روزهای ویژه اش، سراغ مفاتیح می رفتم و اعمال را مرور می کردم.یکی از اعمال شب های احیا، شب آخر ماه رمضان، شب اول ماه شوال و روز عید فطر، زیارت امام حسین (ع) بود....زیارت امام حسین در روز عید فطر.... "ای مولای من، ای اباعبدالله....بنده و کنیز زاده ات، متذلل و خوار در مقابل مقام عالی قدرت تو و معترف به حق تو، آمده است....آیا وارد شوم ای مولای من؟ آیا وارد شوم ای ولی خدا؟...." اذن دخول را می خوانی ، با تمام وجود خودت را ناچیزی و فقری می دانی که به درگاه بزرگ و مولایش وارد می شود و اجازه می گیرد، دلت که لرزید یا اشکی جاری شد، با امید به رحمت مولایت پا به حرم عشق می گذاری. همین که گام برمی داری، چشمانت دنبال ضریح است و زبانت ذکر می گوید. نزدیک و نزدیک تر می شوی. ضریح امام را که می بینی، دلت می لرزد، دقایقی می گذرد و هیچ نمی گویی، لابد در دلت می گویی آیا من در حرم سالار شهیدانم؟!من کجا و این بهشت کجا؟! باورت نمی شود. دلت را قرص می کنی و با امید به این که مهمان مولایی، زیارت نامه را باز می کنی و می خوانی... " السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله، السلام علیک یابن سیّد الوصیّین، السلام علیک یابن فاطمه الزهرا سیّده نساء العالمین...." زیارت نامه را می خوانی و جلو می روی، دستت را به ضریح می رسانی و شاید خودت را هم به ضریح بچسبانی. بوسه به حرم مولا می زنی و با قلبی پر از شوق از ضریح جدا می شوی. گوشه ای خلوت پیدا می کنی و دو رکعت نماز را تقدیم به امامت می کنی... "اللهم وهاتان الرّکعتان هدیه منّی الی سیّدی الحسین بن علی..." نمی دانم کربلایی شده ای یا نه، نمی دانم زیر گنبد امام حسین (ع) دعا کرده ای ، نماز خوانده ای یا نه. ولی می دانم دلت برای حرمش پر می کشد.شاید این روزها، مثل من، بیشتر از هر روز دیگری، دلت برای خواندن زیارت امامت، در حرم نورانیش، تنگ شده...شاید تو هم این شب ها و روزها، به عشق زیارت مجددش، به امید اتصال به ولایت، برای انجام عمل سفارش شده ی این ایام، از دور زیارت نامه اش را خواندی....شاید تو هم غبطه خوردی به زائران امام در شب قدر... کمی از دل خودم برایت می گویم... دوست داشتم مثل آن روزها، نزدیک ضریح، در جایی خلوت، رو به امام بایستم و با او مناجات کنم. دوست داشتم برای خواندن دو رکعت نماز دقیقه ها را صبر کنم. دوست داشتم مرور کنم روضه های حسین (ع) را در حرمش. دلم برای نمازهای جماعتش تنگ شده، دلم برای شب زیارتیش، برای جمعیت مشتاقش و شلوغی حرمش تنگ شده. مهمان امام حسین و حضرت عباس علیهما السلام بودیم. جایی در بین الحرمین، نزدیک تر به حرم ابوالفضل (ع). چه نعمتی بود در جوار آن ها بودن. "....یا مولای لاجعله الله آخر العهد منّی لزیارتک و رزقنی العود الیک و المقام فی حرمک الکون فی مشهدک، آمین ربّ العالمین." ".... ای مولای من، خدا این زیارت را آخرین عهد من بزیارتت قرار ندهد و بازگشت به سوی تو، اقامت در حرمت و حضور در زیارت گاهت را روزی و نصیب من کند، آمین یا ربّ العالمین." موضوع مطلب :
مولا این روزا خیلی یاد سفری که نصیبم کردی، می افتم. روزها و ساعت های شیرینش رو با خودم مرور می کنم و امروز ثبتشون می کنم تا شیرینیش را فراموش نکنم. سفر اول، نجف، بارگاه مولای عشق علی جان چه صفایی داشت ایوان طلایت. از باب الساعه که وارد می شدیم، ایوان طلا بود که محومان می کرد. از همان جا ضریح پیدا بود. اولین بار همان جا بود که زیارت نامه ات را خواندم. ضریحت را به یاد می آورم. دوست داشتم نجف می ماندم و دستانم را به ضریح گره می زدم. سلام بر تو ای امیرمونان(ع). سلام بر آدم (ع) و نوح (ع). مداح کاروان از کرامات شما روایت کرد، از جای دو انگشت و زنجیری که داخل حرم بود. مانده بودم که چقدر غریبید، حتی در دل شیعیانی مثل من. نشناختن جایگاه نورانی شما ظلم است و من ظالم. ظلم کردم به شما و به خودم. ظلمت نفسی... چقدر دعای پس از زیارت شما، زیبا و پر محتوی بود. می خواندم و گویی حرف دلم را می زدم. چه نعمتی بود جوار مولا دعا کردن! عاشق گلدان های حیاط بودم. از تازگی و طراوتشان امید می گرفتم که روحم تازه شود. عاشقانت به عشق شما در وادی السلام خفته اند. خوشا به حال امثال آیت الله قاضی (ره). همه از ابهت وادی السلام گفته بودند ولی برای من بیش از هر چیز مرموز بود. دلم برای روضه های مداح یزدی تنگ شده، چه جمعیتی از شیعیان با کلام و روضه ی او ، گریه می کردند. زیارت وداع همزمان شد با روضه های او برای زهرای مرضیه (س). بمیرم برای غمی که به هنگام رفتن بانوی دو عالم داشتین. شب های قدر، هرگاه روضه می خواندند، یاد حرمت می افتادم مولا...چه سفر شیرینی بود! خواستم شیرینیش را وصف کنم...نتوانستم. فقط حالی بود که آمد و گذشت. خدایا زیارتش را دوباره نصیب من و همه مشتاقان فرما....آمین. موضوع مطلب : سنگینم ولی باامید می آیم تا در فضای کربلا و نجف آرام و سبک شوم · دوستای خوبم حلال کنین. مخصوصا به خاطر این چند هفته که نتونستم سر بزنم. تابستون پر مشغله ای دارم. · برام دعا کنید. به یادتون خواهم بود ان شالله. موضوع مطلب :
حالا چی بشه که تصمیم بگیرم خونه رو تمیز کنم. از صبحش فکرم مشغول میشه، همه ش غصه ی تمیز کردن یه خونه ی کثیف و کلی کارای عقب مونده مو دارم. خلاصه اگه این بدن یاری کنه، هدف مورد نظر محقق میشه و خونه رنگ تمیزی رو به خودش می بینه. حالا نوبت اومدن همسریه. وقتی میاد، همه ش منتظرم بگه که چقدر خونه تمیز شده. حالا اگه متوجه نشد، بالاخره باید به یه زبونی بگم که چقدر از صبح زحمت کشیدم. "خونه تمیز شده؟"...حالا یا این جمله رو می گم و یا از جملاتی با این مفهموم استفاده می کنم. بیچاره همسری هم به خاطره این که دل خانوم خونه ش نشکنه و خوشحال بشه، شروع می کنه به تعریف و تشکر. "راس می گیا! دستت درد نکنه" یا "احساس کردم خونه تمیز شده، خسته نباشی گلم. میذاشتی منم میومدم باهم تمیز می کردیم" و.... حالا انگار نتیجه کارمو دیدم. یه ذره هم خودمو می گیرم! شنیدم بعضی از خانومای خونه، خلاقیت بیشتری به خرج میدن. وقتی خونه رو جارو کردن، جارو رو جمع نمی کنن که انگار یه ذره از کارشون مونده و همسرشون بدون یادآوری خودشون شروع کنه به تشکر! بعضیا وقتی یه کلی لباس می شورن و تو حیاط اونا رو پهن می کنن، جمع نمی کنن تا آقای خونه بیاد و ببینه از صبح چقدر خانوم مشغول کار خونه بوده! کلا این ویروس تو اکثر خانوما هست، حالا اونایی که خانوم خونه شدن، می تونن بگن این حرفم درسته یا نه. می خوایم همه ش " تو چشم باشیم"، می خوایم به خاطر کارایی که کردیم، ازمون قدردانی بشه. آقایون خیلی صبر دارن. کارای روزانه شونو این قدر جلوی چشم ما نمیارن. همچنین خیلی در مقابل خانوما صبر به خرج میدن. همسری من که این جوریه. همیشه تو دانشگاه و محافل دینی، حضور خانوما خیلی بیشتر از آقایون بوده. ولی به نظرم آقایون خیلی بیشتر از ما معرفت دارن. چون ما همه ش می خوایم دیده بشیم و همین موضوع خلوص کارمون رو می گیره. این هدیه روز زن بود که اگه خدا بخواد تو انجام مسئولیت هامون موفق تر باشیم و بتونیم از این موقعیت برای بالا بردن درجه معنویتمون استفاده کنیم. با تاخیر روزتون مبارک.
+ امروز صبح، وقتی هنوز چشام غرق خواب بود، اس ام اسی برام اومد که خوابم پرید. 10 روز وقت دارم تا حدود 1200 صفحه کتاب بخونم و امتحانامو بدم! +فکر کنین چه حالی به آدم دست میده وقتی که روز مادر باشه و متوجه بشی مادربزرگت واسه تو هدیه خریده، در حالی که تو هنوز نرسیدی به دیدنشون بری یا بهشون زنگ بزنی! موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
صفحات وبلاگ آمار وبلاگ
|