سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نیم نگاهی به آسمون
یکشنبه 90 بهمن 16 :: 6:46 عصر ::  نویسنده : مهتاب

بچه ها شیرینن، مخصوصا وقتی که تازه به حرف زدن افتادن و با حرفهای بانمکشون بقیه رو می خندونن.

با بچه ی دوستم که دو و نیم سالشه، بازی می کردم و از رفتارا و حرفاش کلی لذت می بردم. بهش گفتم "علی، شلوارت چه خوشگله! چه رنگیه؟"

اونم نگاهی به شلوارش کرد و گفت"بنی"

گفتم "چی؟!" اونم باز گفت "بنی"

کلی تعجب کردم. گفتم "آستینت چه رنگیه؟"

یه لبخندی زد و با اون لحن کودکانه ش گفت "ازرق، آبی"

باز خدا رو شکر رنگا رو بلد بودم و از این نیم وجب بچه عقب نیفتادم!

...

دفتر نقاشی ش رو اورده و خطایی می کشه و به خیال خودش یه دنیا رو داره می کشه. دفتر و مداد شمعیاشو برمی داره و میره سراغ آقایون. همسری هم که بچه دوس داره، شروع می کنه از نقاشیاش تعریف کردن. بعد می گه "چی برات بکشم؟"؛ علی هم  می گه"جبل"!!

...

شما جای من بودین چه حالی بهتون دست می داد؟




موضوع مطلب :
جمعه 90 بهمن 14 :: 3:7 صبح ::  نویسنده : مهتاب

خیلی وقته چشم به راهه میوه تم.

خیلی وقته ساقه ت همون جور باریک و شکننده مونده.

خیلی وقته برگهای تو رشد خودشون رو ندارن.

تو فقط قد می کشی، اون قدر قد می کشی که طاقت سنگینی خودت رو نداری؛

قرار بود قد بکشی تا نور بگیری و میوه بدی، انگار خوابت برده...

(چند ماهیه یه بذر گوجه فرنگی کاشتم، ولی حال و روزش مأیوسم کرده!)


گوجه فرنگی

 "خواب"،

 وقتی روزه و باید به هزاران کار موندم برسم، میای سراغم؛

اگر رو بیداریم پافشاری کنم، انگار دارم به زور ساعتای باقی مونده روز رو می گذرونم تا موقع ت بشه؛

اگر نتونم مقابلت بایستم، تموم روزم میره؛

در هر حال روز منو ازم می گیری!

 وقتی شب میاد، فراموشم می کنی، چون به اندازه کافی تو روز بهت رسیدم؛

شاید هم من تو رو فراموش می کنم، چون تازه به زندگی م رسیدم؛

خسته شدم،

از بازیچه دست تو بودن.

(تا دو- سه شب پیش اغلب شبام به بیداری می گذشت تا بتونم امتحانا رو بگذرونم، حالا هم که گذروندم، همون وضعیت شب بیداری رو تا حدودی دارم، واقعا خسته شدم!)

 

اشکال کار کجاس؟! چه جوری باید حلش کنم؟


ماه ربیع الاول و دهه فجر رو تبریک میگم. التماس دعا




موضوع مطلب :
سه شنبه 90 دی 6 :: 6:51 عصر ::  نویسنده : مهتاب

من نه نویسنده ام، نه منتقد و نه وبلاگ نویس

اصلا همیشه تو خاطره نوشتن هم کم می اوردم.

یه دفترچه خاطرات دارم، تقریبا مال 9 سال پیشه، ولی هنوز نصف دفتر هم پر نشده. یه وقت اگه خیلی حال داشتم، یا خیلی اتفاق خاصی افتاده بود و یا به حد انفجار رسیده بودم، می رفتم سراغش.

وبلاگ نویسی هم همین جور بود. از وقتی شروعش کردم، سعی کردم بنویسم، ولی ...

خوب بالاخره یکی درونگراس و یکی هم برونگرا. منم از همون دسته ای هستم که خودتون فهمیدین.

این روزا هم کارام خیلی زیاده. هم کنکوریم، هم دانشجوام، هم یه جورایی طلبه، کارای جانبی دیگه ای هم دارم، خونه هم که به هر حال مسئولیت های خاص خودشو داره.

پس...

1. خیلی خوشحالم که محیط مجازی بهم این فرصت رو داد که دوستای خیلی خوبی پیدا کنم (از همه تون که بهم سر می زنین و کامنت می ذارین، نگران می شین و ... بی نهایت ممنونم)

2. اگه وبلاگم همین جوری راکد مونده، ولی عوضش من بهتون سر می زنم و دوس ندارم، دوستامو و نوشته های خوبشون رو از دست بدم.

3. البته این پست به معنی بستن وبلاگم نیست، می نویسم... دیر می شه ولی می شهمؤدب




موضوع مطلب :
سه شنبه 90 آبان 24 :: 2:21 عصر ::  نویسنده : مهتاب

مولای ما نمونه‌ی دیگر نداشته است

 


اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم، فکر می کنم



این خانه بی‌دلیل ترک بر نداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه‌ای برای پیامبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است



انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود



یا جبرئیل واژه‌ی بهتر نداشته است

چون روز، روشن است که در جهل گم شده است



هر کس که ختم ناد علی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او



تقصیر من که نیست برابر نداشته است

 شاعر:سید حمیدرضا برقعی

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله  یکایک اصحاب و یاران را با هم برادر کرد، که دست در دست هم گذاشتند و عقد برادری خواندند .

اما علی بن ابیطالب علیه السلام را با کسی برادر نکرد. آن حضرت از این کار بسیار غمگین شد و گفت:

یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد، مرا با کسی برادر نکردی؟

پیامبر اکرم فرمود:

یا علی تو را برای خود نگاه داشتم، تو برادر منی و من برادر تو هستم. «انت اخی و انا اخوک یا علیّ.» (3)

امام رضا علیه السلام از حضرت علی علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:

انا عبدُالله و اخو رسوله لا یقولها بعدی الاّ کذّاب . (4)

«من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم و هیچ کس بعد از من این ادعا را نمی‎کند، جز دروغگو .»

 

 

عید همگی مبارک. التماس دعا




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 مهر 13 :: 4:24 عصر ::  نویسنده : مهتاب

ممنون از دوستانی که به وبلاگم قدم رنجه فرمودن و سوالای مهم واساسیشونو ازم پرسیدن...

دوستانی هم که نیومدن، این فرصتو از دست دادن:))

 

اما سوالای شما و جوابای من:

1- تنها بشی چی کار می کنی؟

به کارای خونه می رسم، گاهی اوقات هم پای اینترنت میرم.

2- حالا که به مامانت اینا دسترسی ات کمه، ناراحت نیستی؟

خوب یه وقتایی دلم تنگ می شه...ولی ناراحت نیستم، به نظرم آدم باید تو شرایط زندگی منعطف باشه. آره دختر گلم:)

3- چرا نی نی دار نمیشی؟

این دیگه خصوصیه!!!

4- مادرشوهر بودن بهتره یا مادرزن بودن؟

مادر زن بودن بهتره به نظرم. اگه مادر شوهر بودم، شاید احساس می کردم پسرمو از دست دادم!

5- امشب شام چی دارید؟

حلیم بادمجون:) جای شما خالی

6- در هفته چندبار غذا می پزی؟

معمولا 7-8 بار

7- دوست داشتی چه کاره باشی؟

دانشمند:دی

8- بهترین تفریحت؟

گردش و بیرون رفتن از خونه، حتی اگر همه ش تو ماشین نشسته باشم

9- در ماه چندبار می رید گردش بیرون از خونه؟

حدود 2-3 بار...البته رفتن به فروشگاه هم برای من گردشه

10- دلت می خواست برگردی به چه سالی؟

سالای اول انقلاب...هیییف، کاشکی تو اون دوران بودم!

11- خوشحالی؟

تقریبا

12- چه رنگی؟

چه رنگی چی؟! فعلش چیه؟

13- دوست داشتی چی داشته باشی که الان نداری؟

یه باغچه پر از گل و گیاه(دنیایی)- یه دل پر از عشق و یقین(معنوی)

15- ظرفیتت برای تحمل مهمون سرزده چقدره؟

فک کنم خوبه، حالا شما یه بار سرزده بیاین، ببینم چه جوره:دی

16- چی شد که ازدواج کردی؟

واقعا خودمم موندم، نفهمیدم چی شد که اسم همسری تو شناسنامه م نوشته شد:دی 

17- صبحونه چه ساعتی می خوری؟

8-9-10 بستگی داره کی از خواب بلند شم

18-چرا اسمت رو مهتاب گذاشتن؟ چرا مثلا آفتاب نذاشتن؟ (اینم شد سوال؟! :دی)

خودم اسمم رو مهتاب گذاشتم

19-آیا اسمت باعث شده شبا رو بیشتر دوست داشته باشی تا روزا؟

روزا رو بیشتر دوس می دارم

20-چند سالته؟

بیست و چهار

21-چندوقته ازدواج کردی؟

حدود چهار ساله

22-چطوری با همسرت آشنا شدی؟

یکی از دوستان بانی خیر شدن و ایشون رو معرفی کردن.

23-چه غذایی دوست داری؟ چه میوه ای؟ چه رنگی؟ چه فصلی؟ :دی

آش و مابقی غذاها-خیار و گوجه سبز و ازگیل و مابقی میوه ها- سبز و زرد و قرمز و صورتی و مابقی رنگها- زمستون و بهار و مابقی فصلها....کلا آدم نباید خودش رو محدود کنه، باید از همه چی خوشش بیاد:دی

24-به کی رای داده بودی؟ :))

به نظرم خیلی مهم نیست که به کی رای داده بودم. اگه زمان انتخابات بود، می گفتم.

25-چرا اینقدر دیربه دیر آپدیت میکنی؟

اتفاقا من تعجب می کنم شما چه جوری این قدر زود زود آپدیت می کنین!!

26-چرا میری زیارت عتبات عالیات مارو دعا نمیکنی؟ :دی

فکر کنم واسه همه دعا کردم.

27-سخت ترین سوالی که ازت پرسیدن تا حالا چیه؟

سوال المپیاد ریاضی مرحله دوم بود. دقیقا متنش یادم نمیاد:دی

28-زیبا ترین اتفاق زندگیت؟

ازدواج با همسری (آیکون از خجالت آب شدن:دی)

29- آدم رویایی ای هستی؟

حدود 32 درصد

30- دوست داری چندسال زندگی کنی؟

چند سالشو نمی دونم. دوست دارم اون موقع که مردنم به سودم باشه، بمیرم. (شاید بیماریم دیگران رو اذیت کنه، یا شاید از جایی به بعد به جای جمع کردن توشه، توشه م خالی شه!)

31-دوست داری چه شکلی از دنیا بری؟ یعنی مردنت به چه شکلی باشه؟

خیلی دوس دارم شهید بشم. بدن بی ارزشمو با لقا معامله کنم...خیلی ارزشمنده...

32-دوست داری کجا دفنت کنن؟

دوست دارم کنار بزرگان دفن بشم، البته موافقم که اعمال آدم مهم تره...به قول خودت، با یه اندازه توشه و عمل، کنار یه بزرگ بودن بهتره از هیچی.

33-وقتی اولین بار چشمت رو باز کردی چی دیدی؟ کیو دیدی؟ :))

هان؟!! تو از من بپرس صبح که چشاتو باز کردی ، چی دیدی. اگه یادم اومد!!!

34-اگه شوهرت بره یه زن دیگه بگیره چیکار میکنی؟ جیگر هوو رو به سیخ میکشی یا مدارا میکنی؟ :دی

روحیه م خراب میشه. یه کلی هم گریه می کنم. دیگه هم از این سوالا نپرس...دهعععع!!

35-تو خیابون فقیر و گدا وقتی جلوت رو میگیرند راحت پول میدی؟ یا نه با خودت میگی اینا همه شون حقه بازند...

بعضی وقتا کمک می کنم. ولی اکثرا فکر می کنم نباید کمکشون کنم، فیلم بازی می کنن یا می تونن گدایی نکنن و لااقل دستفروشی کنن.

36-کدوم یکی از اماما رو بیشتر دوست داری؟!

امام زمان(عج)

37-کدوم شهر ایران رو بیشتر دوست داری؟ و چرا؟

تهران، چون زادگاهمه و توش کلی خاطره دارم

38-حالا کدوم لهجه رو بیشتر دوست داری؟

لهجه یزدی رو دوست می دارم

39-مهریه ات چقدره؟ :دی

370 تا

40-ده تا کلمه بگو که وقتی برعکس میخونیش بازم یه کلمه دیگه بشه مثل بابک که میشه کباب (آیکن مخ کارگیری:دی)

مخ/خم-دم/مد-آمد/دما-سیخ/خیس-کر/رک-خر/رخ-داماد/داماد-نان/نان-کیک/کیک-کپک/کپک:دی

41-توی بچگی از چه کارتونی خوشت میومد؟

زنان کوچک-آقای سکسکه

 

خسته نباشین که این همه سوال و جوابو خوندین.

حالا دو نفر بعدی: نویسندگان وبلاگ های روزهای من و منتظر روشنی




موضوع مطلب :
1   2   3   4   5   >>   >   


"بسا ابرهای بلا را از آسمان زندگی ام زدودی و ابرهای نعمت را بر من باراندی....." صحیفه سجادیه
صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 26
  • بازدید دیروز: 1
  • کل بازدیدها: 54645