نیم نگاهی به آسمون
دلم به تو گره خورده، به خودِ خودت....به تو که خدایی اگر غیر این بود خلق نمی شدم بلی گفتم... و تو چه خوش بینانه از من پذیرفتی!! تو که می دانستی من نسیان گرم! آمدم به روی زمین، هرچه خواستم، کردم.... و تو مهلتم دادی، چه خوش بینانه! رحمتت بود که در زمین خانه امنی ساختی تا من را، تا منِ زمینی را، تا منِ غرق در لجن خودبینی را با خدابینی آشنا کنی! چقدر رحیمی! چقدر مهربانی! می خواهم من نیز این بار خوش بینانه به حضورت آیم. نه این که باز عهد بندم و فراموش کنم، خوش بینانه به لطف تو می آیم کفن پوش می آیم، سفید می آیم، خالی می آیم....تو همین را از من می خواهی دیر شده.... وقتی دو دستی زندگی دنیایم را، آرزوهایم را، افکارم را دو دستی چسبیده ام، چگونه در این فرست اندک... دیر شده!!
دوستای خوبم، واسه م خیلی دعا کنین، نمی دونم طلبیده میشم یا نه!
موضوع مطلب : هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله) صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا دل سر گشته کجا وصف رخ یار کجا قصه عشق منو زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا خدمت عشق کجا نوکر سربار کجا کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا عبد گنه کار کجا
استضعاف " و نرید أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین" (سوره قصص، آیه 5) مستضعفین، وارثان زمین و قادر به درک حکومت مهدی (عج) هستند. از این رو شرط ظهور حضرت، استضعاف است. اما استضعاف چیست؟ استضعاف حالتی است که فرد در آن، ضعف، فقر و نیاز خود را در مقابل خدا، معنا و عالم حقیقت حس می کند. با چنین تعبیری، اگر به جهان امروز و زندگی خود دقت کنیم، اثری از استضعاف نمی بینیم. امروزه فضای مدرنیته، زندگی تجملی، زیورهایی که در دکوراسیون خانه ها به کار می رود و بسیاری چیزهای دیگر همه ریشه در استکبار دارند. تمام همّ و غم بشر را رفاه و راحتی جسم پر کرده است. راحت طلبی و رفاه زدگی هرگز نمی گذارد ما طعم استضعاف را بچشیم؛ علاوه بر این، فکر و اندیشه ما را استکباری می کند، ولو این که از نظر مالی فقیر باشیم. استکبار در بعد معنوی هم مطرح است. یعنی فرد به دنبال این است که به عنوان "مومن" مطرح باشد، یعنی عابدی که در پی رضای خدا نیست بلکه دل به صورت و ظاهر عبادات خود مثل نماز، حج و... بسته است. سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از شوق گناه معصیت را خنده می آید ز استغفار ما بر طبق آیه ذکر شده، بر مستضعفین منّت گذاشته شده است؛ همین ها هستند که یار امامند. یار امام کسی است که از هر تشخّصی گذشته باشد؛ چه این تشخّص مدرک علمی باشد، چه تشخّص مالی و چه تشخّص معنوی. شعار او "الفقر فخری" است. او در آسمان، مستضعف نیست، چرا که خدا بر او منّت می گذارد. مستضعف، در زمین استضعاف دارد.. یعنی می خواهد درست و پاک زندگی کند، ولی شرایط برایش آماده نیست؛ می خواهد حرف حق بزند، نمی تواند؛ می خواهد گناه نکند، توسری می خورد و تنها می ماند. هر کس برای خود شأنی (معنوی، علمی، مقامی، مادی و...) قائل شده و نمی خواهد از آن خارج شود، در حکومت امام جایگاهی ندارد! باید از استکبار نفس و هوایت خارج شوی...
به مناسبت روزای زیبای ربیع الاول و شیرین شدن فضای هیئت، با کیک و شیرکاکائو از شما پذیرایی می شود
پی نوشت1: مطالب نوشته شده از کتاب "توهم در دیدار امام زمان" اقتباس شده است. پی نوشت2: هیئت چکه چکه انتظار 31 هفته بعد در وبلاگ دوست خوبم فیلسوفچه (محاورات) برگزار خواهد شد. موضوع مطلب : دوشنبه روز میلاد پیامبر رحمت، محمد مصطفی (ص) بود. تصمیم گرفتیم این روز تعطیل رو بریم بیرون واسه گردش. صبح بلند شدم و وسایل رفتن مثل فلاسک چای و میوه و... رو برداشتم.... هوا آفتابی بود. حوالی 11 و نیم راه افتادیم....اول رفتیم سمت زاینده رود. چقدر هوا خوب بود. تو گفتی فعلا بساطمون رو پهن نکنیم تا نماز رو مسجد بخونیم و بعد مستقر بشیم. همین کار رو کردیم. با هم کنار آب نشستیم و پرنده ها رو نگاه کردیم... چقد خندیدیم. چقد خوش گذشت. نماز شد و رفتیم مسجد. بیرون که اومدیم بارون رحمت خدا مث چی می بارید. تو گفتی چقد قلب امام جماعت مسجد پاک بوده، همین الان دعا کردا! سوار ماشین شدیم....دیگه بیخیال بیرون نشستن شدیم.بعد نهار گفتی می خوایم بریم تخت فولاد چه جای خلوتی بود!... قبرستان قدیمی شهر اصفهان رو دیدیم.... همه قبرا قدیمی بودن، یه سریاشون حکاکیای قشنگی داشتن. رو یه سریاشون هر چی دقت کردیم نتونستیم چیزی بخونیم. تو این بین آرامگاه علما و عرفا صفایی داشت... مخصوصا آرامگاه بانو امین. دوست داشتم همون جا بشینم. احساس خوبی اون جا داشتم.... بانو امین عالم بزرگی بودن ولی مثل من یه زن بودن... این اشتراک تو جنسیت منو به اون جا مانوس تر می کرد. بانو توهم مثل من همسری داشتی، زن زندگی بودی، بچه داشتی...ولی عجب همتی داشتی!! چه ارتباطی با خدا داشتی!... این وقتاس که می فهمم چقد عقبم! گلزار شهدا هم حال و هوایی داشت.... همه جا بوی عشق بود که می آمد... عجب خوش گذشت گردش ما! چه خوب بود این روز عید! چه بهتر میشه اگه نزدیک بشیم، حتی ذره ای به این خوبان عالم...
آشپزی رو دوس دارم. دوس دارم غذاهای جدید رو امتحان کنم. ولی همه این غذاهایی که از تلویزیون و مجله و کتاب آشپزی یاد می گیرم، خوب نمی شن... با خودم گفتم بد نیست اگه آشپزی های تجربه شدم رو در اختیار دوستام قرار بدم. در ادامه در مورد غذایی که دیشب درست کردم، توضیح میدم.
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
صفحات وبلاگ آمار وبلاگ
|