نیم نگاهی به آسمون
بالاخره پس از عذاب همسر و مادر و پدر و خلاصه همه نزدیکان (از این که هی گوشزد کنن"مهتاب درس خوندی؟ تو آخه امتحان داری")، امروز صبح امتحان کنکورمو دادم..... این دو سه روز آخر حسابی درس خوندم (3-4 ساعت تو روز!)....تازه می فهمیدم درس خوندن چیه!!! آخه روزها می گذشت و از یه ساعت بیشتر نمی شد.... منم از اون آدرنالین دقیقه نود ره گذر، همیشه بهره مند می شم....اصلا به نظرم ارزش نداره آدم واسه کنکور، چند ماه زندگی شو هدر بده... همیشه از این دیقه 90 بودن راضی بودم.
2 سال پیش هم تو این رقابت کنکور شرکت کرده بودم.... با همین آدرنالین دقیقه نود و خوندن واسه کنکور تنها تو 15 روز تونستم نتیجه نسبتا خوبی بگیرم (قبولی تو دانشگاه سراسری اونم روزانه منتها تو تبریز)... شاید همین جریانا باعث شد که امسال هم این جوری امتحان بدم!!!
شده سر جلسه ی امتحانای رسمی کارایی بکنین که مدام نگران باشین مراقب نبینتتون؟! یواشکی کاغذ کوچولویی رو که مخصوص این کار اورده بودم، از کیفم برداشتم و سریع شروع کردم به نوشتن جوابایی که پاسخنامه م دادم!!....آخه من صبر ندارم تا اومدن جوابا صبر کنم و تازه اون موقع بفهمم امتحانمو چه جوری دادم!!...همین یه هفته هم خیلی صبر می خواد تا سنجش کلید رو اعلام کنه!!
فردا شب بالاخره پس از یه ماه دوری از خونه مون تو اصفهان، به این پایتخت تمدن و فرهنگ برمی گردم... دلم واسه دوستام تنگ شده... دلم واسه زندگی آروم بدون دغدغه درس تنگ شده....
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
صفحات وبلاگ آمار وبلاگ
|