نیم نگاهی به آسمون
دلم به تو گره خورده، به خودِ خودت....به تو که خدایی اگر غیر این بود خلق نمی شدم بلی گفتم... و تو چه خوش بینانه از من پذیرفتی!! تو که می دانستی من نسیان گرم! آمدم به روی زمین، هرچه خواستم، کردم.... و تو مهلتم دادی، چه خوش بینانه! رحمتت بود که در زمین خانه امنی ساختی تا من را، تا منِ زمینی را، تا منِ غرق در لجن خودبینی را با خدابینی آشنا کنی! چقدر رحیمی! چقدر مهربانی! می خواهم من نیز این بار خوش بینانه به حضورت آیم. نه این که باز عهد بندم و فراموش کنم، خوش بینانه به لطف تو می آیم کفن پوش می آیم، سفید می آیم، خالی می آیم....تو همین را از من می خواهی دیر شده.... وقتی دو دستی زندگی دنیایم را، آرزوهایم را، افکارم را دو دستی چسبیده ام، چگونه در این فرست اندک... دیر شده!!
دوستای خوبم، واسه م خیلی دعا کنین، نمی دونم طلبیده میشم یا نه!
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
صفحات وبلاگ آمار وبلاگ
|