سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نیم نگاهی به آسمون
پنج شنبه 90 شهریور 10 :: 2:13 صبح ::  نویسنده : مهتاب

روزها و شب های معنوی ماه خدا گذشت. شب ها و روزهای ویژه اش، سراغ مفاتیح می رفتم و اعمال را مرور می کردم.یکی از اعمال  شب های احیا، شب آخر ماه رمضان، شب اول ماه شوال و روز عید فطر، زیارت امام حسین (ع) بود....زیارت امام حسین در روز عید فطر....


"ای مولای من، ای اباعبدالله....بنده و کنیز زاده ات، متذلل و خوار در مقابل مقام عالی قدرت تو و معترف به حق تو، آمده است....آیا وارد شوم ای مولای من؟ آیا وارد شوم ای ولی خدا؟...."

اذن دخول را می خوانی ، با تمام وجود خودت را ناچیزی و فقری می دانی که به درگاه بزرگ و مولایش وارد می شود و اجازه می گیرد، دلت که لرزید یا اشکی جاری شد، با امید به رحمت مولایت پا به حرم عشق می گذاری.


همین که گام برمی داری، چشمانت دنبال ضریح است و زبانت ذکر می گوید. نزدیک و نزدیک تر می شوی. ضریح امام را که می بینی، دلت می لرزد، دقایقی می گذرد و هیچ نمی گویی، لابد در دلت می گویی آیا من در حرم سالار شهیدانم؟!من کجا و این بهشت کجا؟! باورت نمی شود. دلت را قرص می کنی و با امید به این که مهمان مولایی، زیارت نامه را باز می کنی و می خوانی...

" السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله، السلام علیک یابن سیّد الوصیّین، السلام علیک یابن فاطمه الزهرا سیّده نساء العالمین...."


زیارت نامه را می خوانی و جلو می روی، دستت را به ضریح می رسانی و شاید خودت را هم به ضریح بچسبانی. بوسه به حرم مولا می زنی و با قلبی پر از شوق از ضریح جدا می شوی. گوشه ای خلوت پیدا می کنی و دو رکعت نماز را تقدیم به امامت می کنی...

"اللهم وهاتان الرّکعتان هدیه منّی الی سیّدی الحسین بن علی..."

نمی دانم کربلایی شده ای یا نه، نمی دانم زیر گنبد امام حسین (ع) دعا کرده ای ، نماز خوانده ای یا نه. ولی می دانم دلت برای حرمش پر می کشد.شاید این روزها، مثل من، بیشتر از هر روز دیگری، دلت برای خواندن زیارت امامت، در حرم نورانیش، تنگ شده...شاید تو هم این شب ها و روزها، به عشق زیارت مجددش، به امید اتصال به ولایت، برای انجام عمل سفارش شده ی این ایام، از دور زیارت نامه اش را خواندی....شاید تو هم غبطه خوردی به زائران امام در شب قدر...


کمی از دل خودم برایت می گویم...

دوست داشتم مثل آن روزها، نزدیک ضریح،  در جایی خلوت، رو به امام بایستم و با او مناجات کنم. دوست داشتم برای خواندن دو رکعت نماز دقیقه ها را صبر کنم. دوست داشتم مرور کنم روضه های حسین (ع) را در حرمش.

دلم برای نمازهای جماعتش تنگ شده، دلم برای شب زیارتیش، برای جمعیت مشتاقش و شلوغی حرمش تنگ شده.


مهمان امام حسین  و حضرت عباس علیهما السلام بودیم. جایی در بین الحرمین، نزدیک تر به حرم ابوالفضل (ع).  چه نعمتی بود در جوار آن ها بودن.

"....یا مولای لاجعله الله آخر العهد منّی لزیارتک و رزقنی العود الیک و المقام فی حرمک الکون فی مشهدک، آمین ربّ العالمین."

".... ای مولای من، خدا این زیارت را آخرین عهد من بزیارتت قرار ندهد و بازگشت به سوی تو، اقامت در حرمت و حضور در زیارت گاهت را روزی و نصیب من کند، آمین یا ربّ العالمین."




موضوع مطلب :
جمعه 90 شهریور 4 :: 12:46 صبح ::  نویسنده : مهتاب

 

مولا این روزا خیلی یاد سفری که نصیبم کردی، می افتم. روزها و ساعت های شیرینش رو با خودم مرور می کنم و امروز ثبتشون می کنم تا شیرینیش را فراموش نکنم.

سفر اول، نجف،  بارگاه مولای عشق

1najaf

علی جان چه صفایی داشت ایوان طلایت. از باب الساعه که وارد می شدیم، ایوان طلا بود که محومان می کرد. از همان جا ضریح پیدا بود. اولین بار همان جا بود که زیارت نامه ات را خواندم.

ضریحت را به یاد می آورم. دوست داشتم نجف می ماندم و دستانم را به ضریح گره می زدم. سلام بر تو ای امیرمونان(ع). سلام بر آدم (ع) و نوح (ع).

najaf2

مداح کاروان از کرامات شما روایت کرد، از جای دو انگشت و زنجیری که داخل حرم بود. مانده بودم که چقدر غریبید، حتی در دل شیعیانی مثل من. نشناختن جایگاه نورانی شما ظلم است و من ظالم. ظلم کردم به شما و به خودم. ظلمت نفسی...

چقدر دعای پس از زیارت شما، زیبا و پر محتوی بود. می خواندم و گویی حرف دلم را می زدم. چه نعمتی بود جوار مولا دعا کردن!

عاشق گلدان های حیاط بودم. از تازگی و طراوتشان امید می گرفتم که روحم تازه شود.

عاشقانت به عشق شما در وادی السلام خفته اند. خوشا به حال امثال آیت الله قاضی (ره). همه از ابهت وادی السلام گفته بودند ولی برای من بیش از هر چیز مرموز بود.

دلم برای روضه های مداح یزدی تنگ شده، چه جمعیتی از شیعیان با کلام و روضه ی او ، گریه می کردند. زیارت وداع  همزمان شد با روضه های او برای زهرای مرضیه (س). بمیرم برای غمی که به هنگام رفتن بانوی دو عالم داشتین.

najaf3

شب های قدر، هرگاه روضه می خواندند، یاد حرمت می افتادم مولا...چه سفر شیرینی بود! خواستم شیرینیش را وصف کنم...نتوانستم. فقط حالی بود که آمد و گذشت. خدایا زیارتش را دوباره نصیب من و همه مشتاقان فرما....آمین.




موضوع مطلب :



"بسا ابرهای بلا را از آسمان زندگی ام زدودی و ابرهای نعمت را بر من باراندی....." صحیفه سجادیه
صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 1
  • کل بازدیدها: 54485